بسم رب المخلصین
* ? خاطره ی جالب دیگر
تعجب کرده بودیم .
می گفتیم این چه ماموریت مهمیه که خود نماینده ی ولی فقیه برای ابلاغش اومده ؟
راجع به اهمیت ماموریت زیاد حرف می زد برامان
ولی از خورد ماموریت چیزی نمی گفت .
وقت رفتن گفت : توی این ماموریت مسئولیت شما به عهده ی برادر کاوه است .
آن روز یکی از روزهای فروردین سال پنجاه و نه بود .
بین راه به هر دری زدیم که از محمود حرف بکشیم فایده ای نداشت .
شروع کردیم به حدس زدن
یکی می گفت : مارو می خوان ببرن لبنان .
دیگری می گفت : لابد می خوان به مون آموزش چتر بازی بدن بعدم پیادمون کنن تو خود بیت المقدس
تا با اسراییلیا بجنگیم .
یکی هم با کلی دلخوشی می گفت :
شایدم می خوان بفرستن مون آمریکا تا کلک شیطون بزرگ رو بکنیم .
>>>
راه آهن تهران یک اتوبوس منتظرمان بود .
سوار شدیم .
از ترافیک آن دور و بر که خلاص شدیم
احساس کردم اتوبوس دارد می رود سمت بالای شهر .
بین راه محمود بالاخره مهر دهانش را برداشت .
انگار بیشتر از آن نتوانست طاقت بیاورد .
بغض کرده گفت :
بچه ها ما داریم می ریم جماران
نگهبانی قسمتی از بیت حضرت امام رو دادن به ما .
هیچ کس نماند که گریه اش نگیرد .
******
می گفت : چند روز اول نتونستم امام رو زیارت کنم .
یک شب طاقتم طاق شد .
نیمه های شب رفتم روی پشت بودم یکی زا ساختمون ها که مشرف بود به اتاق امام .
اتفاقا برق اتاق روشن بود .
امام داشتند نماز شب می خوندند .
می گفت : وقتی به خودم اومدم دیدم دارم اشک می ریزم .
******
بار اول که آمد مرخصی دیدیم این محمود با محمود دو سه ماه پیش کلی فرق کرده .
می گفت : من از رفتار امام درس های زیادی گرفتم .
می گفت : کوچکترین کارهای امام درس های بزرگی به آدم می ده .
وقت های نماز خواندن انگار از خود بی خود می شد .
کمتر حرف می زد و بیشتر فکر می کرد .
می گفت : می خوام خودم رو بهتر بشناسم .
می گفت : امام فرمودن که آدم از خودشناسی به خداشناسی می رسه .
آن وقتها تازه رفته بود توی نوزده سال .
******
روز اول جنگ همراه محمود رفتیم خدمت امام .
محمود گفت : اومدیم از محضرتون کسب تکلیف کنیم .
وظیفه ی ما الان چیه ؟ باید بریم جبهه یا همین جا بمونیم ؟
امام گفتند : من اگر جای شما بودم می رفتم جبهه .
محمود دست امام را بوسید . ما هم . آمدیم بیرون . همان روز محمدرضا حمامی را گذاشت جای خودش .
من و چند تا از بچه ها رفتیم مشهد .
می خواستیم سری از خانواده هامان بزنیم بعد برویم جبهه .
محمود و بعضی های دیگر ولی
یکراست رفتند منطقه