* علی ایمانی
نیروهای دشمن و ضد انقلاب دست به دست هم داده بودند و هم زمان آتش شدیدی می ریختند . از طرفی هم هلی کوپتر توپ دارشان، ما را از بالا گرفته بود زیر آتش . کاوه گاهی با وسواس خاصی دوربین می کشید روی مواضع دشمن، گاهی هم از طریق بی سیم با علی قمی صحبت می کرد و وضع دقیق نیروها را جویا می شد . بعد از نماز ظهر تصمیمی گرفت که هیچ کدام از ما دلیلش را نفهمیدیم . مسئول قبضه مینی کاتیوشا را صدا زد . نقشه ای را پهن کرد روی زمین و نقطه ای را به او نشان داد . گفت : این سه راهی را بکوب. کاوه ایستاده بود نزدیک او و هر چند لحظه فریاد می زد : رحم نکن ، مهلت نده ،بزن ، بزن ! طولی نکشید که علی قمی تماس گرفت ، صدایش هیجان و شادی خاصی داشت ،گفت : محمود جان! ما رسیدیم رو ارتفاعات ، تمام هدفها را گرفتیم. گل از گل محمود شکفت. یادم هست همان روز مطلع شدیم حدود 300 نفر از عراقی ها و ضد انقلاب در سه راهی پشت سیاه کوه، به درک واصل شده اند و این برای همه عجیب بود . راز آن دستور کاوه پس از آن سال ها، هنوز برایم کشف نشده باقی مانده است .