عصر غربت شهداء:
عصر، عصر غربت لاله هاست , اینجا کسی دیگر از شهیدان نمی گوید،
از آنان که تلاطمی هستند در این دنیای سرد و سکوت ما بعد از شما هیچ نکردیم،
چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم.
پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است.
کسیدیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود و دیگر کسی نیست که
در وصف گلهای لاله شاعرانه ترین احساسش رابسراید و بگوید:
چرا آلاله آنقدر سرخ است؟
چرا کسی نپرسید مزار باکری کجاست؟ و چرا شهید محمدرضا در قبر خندید؟
چرا وقتی که گفتیم:یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد؟
چرا وقتی گفتند : تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید؟
چرا هیچ کس نپرسید: به کدامین گناه هفتاد پاسدار را در شهر پاوه سربریدند؟
وقتی که گفتیم بعد از پانزده سال پیکر شهیدی را سالم از زیر خاک بیرون آوردند کسی تعجب نکرد
چرا کسی از حقوق آن کودکی که در حلبچه شیمیائی شد دفاع نکرد؟
چرا نمی دانیم شیمیائی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است؟
شاید ما نیز از تاولهای دستهایشانمی ترسیم که روزی بترکد و ما نیز شیمیائی شویم.
شاید اگر رنج آنها را می دیدیم درک می کردیم که چطور میشود یک عمر با درد زیست نمیدانم که
چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد ؟؟؟!!!!!
ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکردیم.
آن ندای یا حسین (ع ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد.
یادتان هست که گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم.
ما امانت دار خوبی نبودیم و خونتان را فرش راه رهگذران کردیم.
یادتان هست هنگامی کهگفتید : رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگوئید که بر یاران خمینی (ره ) چه گذشت.
رفتید ولی یادمان رفت که حتی یادمانتان را در یک هفته برگزار کنیم.
جایتان خالی اینجا عده ای فرهنگ شهادت را خشونت طلبی می نامند و شهید را خشونت طلب
وقتی حکایت شما را گفتیم فقط پچ پچی از سر تأسف سر دادند و رفتند تا صلح را در کتاب جنگ و صلح تولستوی جستجو کنند.
رفتند تا با نام شهید کیسه بدوزند ولی نفهمیدند که چطور بسیجیان،
همپای امامشان جام زهر را نوشیدند و چقدر سخت بود.
دیگر کسی نیست تا قلب رهبر امت را شاد کند.
عده ای مصلحت دیدند که مقابل توهین به اسلام و شهید سکوت کنند ولی ما مصلحت خویش را در خون رقم زدیم.
راست گفته اند:که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و ما
عمری است که بهانه بهشت را میگیریم.
آری بسیجیان !! میدانم که از آن روزی که تمام شهیدان را بدرقه کردید و برگشتید
دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید , میدانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند
و می دانم که دیگر کسی از بسیج نمی گوید, ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم
و ازخاطرات حسین خرازی لذت ببریم , تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست و تا شما هستید،
عشق، تنها میدان دار این عرصه است.
امروز کسانی از شهیدان سخن می گویند که از دیدن فشنگ نیز واهمه دارند.
کسانی دم از شهادت می زنند که با شنیدن صدای آژیر تا کفشهایشان زرد می شود
ولی در میدان عمل جز سکوت چیزی از آنها نمی بینی .
ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم و فریاد برآوریم
« ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم »
ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از آنان بگوییم.
چرا که خون آنان است که می تپد. و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم،
مدیون آنانیم
مدیون
یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که
« بعد از شهدا چه کردیم ؟؟؟؟ »
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظّم انقلاب اسلامی در دیدار شیخ خلیفه بن حمد آل ثانی امیر قطر و هیأت همراه، روابط جمهوری اسلامی ایران و قطر را، یک روابط نمونه در منطقه خلیج فارس خواندند و تأکید کردند: منطقه خلیج فارس، باید با همکاری کشورهای این منطقه، به منطقه ای امن و آباد و محلی برای همکاری تبدیل شود.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به تلاش بیگانگان برای محقق نشدن این موضوع افزودند: همه کشورهای منطقه باید تلاش کنند تا خواسته بیگانگان عملی نشود.
ایشان با قدردانی از مواضع دولت و امیر قطر در جنگ 33 روزه لبنان، و جنگ 22 روزه ? ?زه و مسائل بعد از آن، خاطر نشان کردند: در قضیه لبنان و غزه، انتظار این بود که دولتهای عربی به لحاظ اسلام، عربیّت، و دفاع جوانان مؤمن لبنان و غزه از حق، در کنار آنها بایستند، متأسفانه برخی دولتهای عربی موضع خوبی نگرفتند.
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به رابطه سیاسی ممتاز ایران و قطر، و دیدگاههای مشترک دو کشور در بسیاری از مسائل، تأکید کردند: در روابط اقتصادی نیز باید تلاش بیشتری شود تا سطح همکاریها بیش از پیش گسترش یابد.
ایشان با ابراز خرسندی از گسترش روزافزون روابط جمهوری اسلامی ایران و قطر، افزودند: یکی از چندین دلیل ارتباط نزدیک دو کشور، وج? ?د دشمنان مشترک برای امت اسلامی و مردم منطقه است.
رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: دشمنان با به حاشیه کشاندن مسائل اصلی، موضوعات غیر حقیقی را بعنوان مسائل اصلی مطرح و با تاکتیکی خاص، به نوبت، به سراغ کشورهای اسلامی می روند، بنابراین همه کشورهای منطقه باید این موضوع را عمیقاً درک کنند و همکاریهای خود را افزایش دهند.
در این دیدار که آقای احمدی نژاد رئیس جمهور نیز حضور داشت، شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی امیر قطر با ابراز خرسندی فراوان از دیدار با رهبر انقلاب اسلامی، از مواضع جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از مسائل اسلامی ـ عربی، بویژه موضوع فلسطین قدردانی کرد.
امیر قطر با اشاره به پیوندهای تاریخی ایران و قطر، و دیدگاههای مشترک دو کشور در بسیاری از مسائل، افزود: همه کشورهای منطقه باید با مقاومت در مقابل اختلاف افکنی هایی که از خارج تحمیل می شود، زمینه ثبات، امنیت و همکاری بیشتری را در این منطقه فراهم کنند.
وی با اشاره به مذاکرات خود با رئیس جمهور ایران، اظهار امیدواری کرد: روابط ایران و قطر بویژه در عرصه مسائل اقتصادی شتاب بیشتری بگیرد.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
هیچگاه یادم نمی رود آن شبی را که در آستانه ی پل دختر بودیم،چه شور و شوقی برای ورود به مناطق داشتم،گویی شهدا به استقبال آمده بودند.
و چه دردناک بود لحظات خروج از منطقه ...
وهیچگاه فراموشم نمی شود آن شبهای حمیدیه را
دلم تنگ شده برای دیدار برادران در خون غلتیده ام
آه جبهه کو برادرهای من
یعنی می شود دگر بار آنجا را ببینم.
یا زهرا(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
چه زیباست در آن هنگام که در آستانه ی حریم مطهر رضوی می ایستی و از صمیم قلب خود می گویی:
یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین
و چه دردناک آن هنگام که از عهد خود فراموش می کنی.
خدایا به آبروی پسر فاطمه(س) ما را در عهد هایمان ثابت قدم فرما.
یا زهرا(س)
به نام خدا
آیا با توجه به اینکه مسیحیان 86% از جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند،آمریکا تحت نفوذ آنان است؟ یا یهودیان که فقط 2 % از جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند؟ آیا مسلمانان که بین 2 تا 3 درصد جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند نقشی در سیاست آمریکا ایفا می کنند؟ در جاب باید بگوییم که آمریکا تحت نفوذ و سلطه ی یهودیان است . شاید بهتر است بگوییم که دولت صهیونیستی آمریکا! در حقیقت آمریکا تحت استعمار اسرائیل است ولی به گونه ای دیگر!در طول این نوشتار اشاراتی به بعضی از دلایل خواهیم نمود. اکنون توجه شما را به آمار تکان دهنده ای از سال 1950 میلادی در مورد فعالیت و نفوذ یهود در امریکا که صلاح دسوقی در کتاب ((آمریکا مستعمره صهیونیسم )) نقل می کند،جلب می نمایم:(اعداد به درصد است)
وکلای دادگستری /70 یهودی/30 آمریکایی
پزشکان /69 یهودی/31 آمریکایی
تجارت کنندگان/77 یهودی/23 آمریکایی
پیشه وران /43 یهودی/57 آمریکایی
کارمندان دولت /38 یهودی/62 آمریکایی
کارگران فنی /2 یهودی/98 آمریکایی
کشاورزان /0.1 یهودی/99.9 آمریکایی
کارگران غیر فنی و افتادگان /0 یهودی/100 آمریکایی
مطلب جالب توجه اینجاست که یهود فقط 2% از جمعیت آمریکا را تشکیل می دهد با این حال تمام مراکز مهم و حساس این کشور توسط یهودیها اداره می شود!نفوذ یهود در امور مختلف در چند سال اخیر به اندازه ای توسعه یافته که با مقدسات مسیحیان بازی می کند. همان گونه که چندی پیش صدها کشیش و کاردینال در واتیکان جمع شدند و یهود را از خون مسیح تبرئه نمودند!!!
شوخیهای پشت خاکریز | ||||||
|
| ||
هنگام پذیرش قطعنامه 598 حضرت آیت الله خامنه ای علاوه بر مسئولیت ریاست جمهوری، امامت جمعه تهران را نیز بر عهده داشتند. چهار روز پس از پذیرش قطعنامه در 27 تیر ماه سال 1367، آیت الله خامنه ای اولین نماز جمعه پس از این حادثه را امامت فرمودند و در دومین خطبه این نماز جمعه تاریخی، تحلیل مشروح و مبسوطی از مسائل مربوط به قطغنامه 598 ارائه فرمودند که پس از گذشت 20 سال از آن روزها بسیار خواندنی و مفید به نظر می رسد.متن کامل این خطبه به این شرح است: حدیبیه چگونه اتفاق افتاد؟ عدم صداقت عراق در مورد قطعنامه 598 لزوم آمادگی نیروها برای دفاع شرارت احتمالی دشمن |
| ||
اینگونه استدلال میشود که اگر قرار بود جنگ با راه حل سیاسی پایان پذیرد، چرا این اقدام پیش از این ، به ویژه پس از فتح خرمشهر انجام نشد؟ هچنین تغییر موقعیت نظامی ایران در ماههای پایانی جنگ و پذیرش قطعنامه 598 یک سال پس از تصویب آن ، این سؤال را مطرح کردکه چرا قطعنامه 598 همزمان با تصویب آن در تیرماه 1366 پذیرفته نشد؟ زمینههای صدور قطعنامه نگاه تحلیلگران سیاسی و نظامی به قطعنامه 598 جمهوری اسلامی ایران و قطعنامه 598 امام خمینی (ره) و تعیین استراتژی دفاع علل قبول قطعنامه از سوی امام (ره) متن قطعنامه 598 پی نوشتها |
وصیت امام
على علیه السلام در سراسر عمر خود با مرگ دست به گریبان بود، او شب هجرت پیغمبر صلى الله علیه و آله در فراش آن حضرت که قرار بود شجاعان قبائل عرب آن را زیر شمشیرها بگیرند آرمیده بود، على علیهالسلام در غزوات اسلامى همواره دم شمشیر بود و حریفان و مبارزان وى قهرمانان شجاع و مردان جنگ بودند، او میفرمود براى من فرق نمیکند که مرگ به سراغ من آید و یا من به سوى مرگ روم بنابر این براى او هیچگونه جاى ترس نبود، على علیه السلام وصیت خود را به حسنین علیهماالسلام چنین بیان فرمود:
"اوصیکما بتقوى الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما، و لا تأسفا على شىء منها زوى عنکما..."(4) ؛ شما را به تقوى و ترس از خدا سفارش میکنم و این که دنیا را نطلبید اگر چه دنیا شما را بخواهد و به آنچه از (زخارف دنیا) از دست شما رفته باشد تأسف مخورید و سخن راست و حق گوئید و براى پاداش (آخرت) کار کنید، ستمگر را دشمن باشید و ستمدیده را یارى نمائید.
شما و همه فرزندان و اهل بیتم و هر که را که نامه من به او برسد به تقوى و ترس از خدا و تنظیم امور زندگى و سازش میان خودتان سفارش میکنم زیرا از جد شما پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیدم که میفرمود سازش دادن میان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبى) است، از خدا درباره یتیمان بترسید و براى دهان آنها نوبت قرار مدهید (که گاهى سیر و گاهى گرسنه باشند) و در اثر بىتوجهى شما در نزد شما ضایع نگردند، درباره همسایگان از خدا بترسید که آنها مورد وصیت پیغمبرتان هستند و آن حضرت درباره آنان همواره سفارش میکرد تا این که ما گمان کردیم براى آنها (از همسایه) میراث قرار خواهد داد. و بترسید از خدا درباره قرآن که دیگران با عمل کردن به آن بر شما پیشى نگیرند، درباره نماز از خدا بترسید که ستون دین شما است و درباره خانه پروردگار (کعبه) از خدا بترسید و تا زنده هستید آن را خالى نگذارید که اگر آن خالى بماند (از کیفر الهى) مهلت داده نمیشوید و بترسید از خدا درباره جهاد با مال و جا ن و زبانتان در راه خدا، و ملازم همبستگى و بخشش به یکدیگر باشید و از پشت کردن به هم و جدائى از یکدیگر دورى گزینید، امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید (و الا) اشرارتان بر شما حکمرانى کنند و آنگاه شما (خدا را براى دفع آنها میخوانید) و او دعایتان را پاسخ نگوید.
اى فرزندان عبدالمطلب مبادا به بهانه این که بگوئید امیرالمؤمنین کشته شده ا ست در خونهاى مردم فرو روید و باید بدانید که به عوض من کشته نشود مگر کشنده من، بنگرید زمانی که من از ضربت او مردم شما هم به عوض آن، ضربتى به وى بزنید و او را مثله نکنید که من از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدم که میفرمود از مثله کردن اجتناب کنید اگر چه نسبت به سگ آزار کننده باشد.
على علیه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب 19 رمضان تا اواخر شب 21 در خانه بسترى بود و در این مدت علاوه بر خانواده آن حضرت بعضى از اصحابش نیز جهت عیادت به حضور وى مشرف میشدند و در آخرین ساعات زندگى او از کلمات گهربارش بهرهمند میگشتند از جمله پندهاى حکیمانه او این بود که فرمود: انا بالامس صاحبکم و الیوم عبرة لکم و غدا مفارقکم؛ من دیروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت میکنم.
مقدارى شیر براى على علیه السلام حاضر نمودند کمى میل کرد و فرمود به زندانى خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت و شکنجه نکنید اگر من زنده ماندم خود، دانم و او و اگر درگذشتم فقط یک ضربت به او بزنید زیرا او یک ضربت بیشتر به من نزده است و رو به فرزندش حسن علیه السلام نمود و فرمود:
یا بنى انت ولى الامر من بعدى و ولى الدم فان عفوت فلک و ان قتلت فضربة مکان ضربة؛ پسر جانم پس از من تو ولى امرى و صاحب خون من هستى اگر او را ببخشى خود دانى و اگر به قتل رسانى در برابر یک ضربتى که به من زده است یک ضربت به او بزن.
چون على علیه السلام در اثر سمى که به وسیله شمشیر از راه خون وارد بدن نازنینش شده بود بیحال و قادر به حرکت نبود لذا در این مدت نمازش را نشسته میخواند و دائم در ذکر خدا بود، شب 21 رمضان که رحلتش نزدیک شد دستور فرمود براى آخرین دیدار اعضاى خانواده او را حاضر نمایند تا در حضور همگى وصیتى دیگر کند.
اولاد على علیه السلام در اطراف وى گرد گشتند و در حالی که چشمان آنها از گریه سرخ شده بود به وصایاى آن جناب گوش میدادند، اما وصیت او تنها براى اولاد وى نبود بلکه براى تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زیرا حاوى یک سلسله دستورات اخلاقى و فلسفه عملى است و اینک خلاصه آن:
ابتداى سخنم شهادت بیگانگى ذات لایزال خداوند است و بعد به رسالت محمدبن عبدالله صلى الله علیه و آله که پسر عم من و بنده و برگزیده خداست، بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احکام الهى است، مردم را که در بیابان جهل و نادانى سرگردان بودند به صراط مستقیم و طریق نجات هدایت فرموده و به روز رستاخیز از کیفر اعمال ناشایست بیم داده است.
اى فرزندان من، شما را به تقوا و پرهیزکارى دعوت میکنم و به صبر و شکیبائى در برابر حوادث و ناملایمات توصیه مینمایم پاى بند دنیا نباشید و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، شما را به اتحاد و اتفاق سفارش میکنم و از نفاق و پراکندگى بر حذر میدارم، حق و حقیقت را همیشه نصب العین قرار دهید و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانى از قانون ثابت عدالت پیروى کنید.
اى فرزندان من، هرگز خدا را فراموش مکنید و رضاى او را پیوسته در نظر بگیرید با اعمال عدل و داد نسبت به ستمدیدگان و ایثار و انفاق به یتیمان و درماندگان، او را خشنود سازید، در این باره از پیغمبر صلى الله علیه و آله شنیدم که فرمود هر که یتیمان را مانند اطفال خود پرستارى کند بهشت خدا مشتاق لقاى او میشود و هر کس مال یتیم را بخورد آتش دوزخ در انتظار او میباشد.
در حق اقوام و خویشاوندان صله رحم و نیکى نمائید و از درویشان و مستمندان دستگیرى کرده و بیماران را عیادت کنید، چون دنیا محل حوادث است بنابر این خود را گرفتار آمال و آرزو مکنید و همیشه در فکر مرگ و جهان آخرت باشید، با همسایههاى خود به رفق و ملاطفت رفتار کنید که از جمله توصیههاى پیغمبر صلى الله علیه و آله نگهدارى حق همسایه است. احکام الهى و دستورات شرع را محترم شمارید و آنها را با کمال میل و رغبت انجام دهید، نماز و زکوة و امر به معروف و نهى از منکر را بجا آورید و رضایت خدا را در برابر اطاعت فرامین او حاصل کنید.
اى فرزندان من، از مصاحبت فرو مایگان و ناکسان دورى کنید و با مردم صالح و متقى همنشین باشید، اگر در زندگى امرى پیش آید که پاى دنیا و آخرت شما در میان باشد از دنیا بگذرید و آخرت را بپذیرید، در سختیها و متاعب روزگار متکى به خدا باشید و در انجام هر کارى از او استعانت جوئید، با مردم به رأفت و مهربانى و خوشروئى و حسن نیت رفتار کنید و فضائل نفسانى مخصوصا تقوا و خدمت به نوع را شعار خود سازید، کودکان خود را نوازش کنید و بزرگان و سالخوردگان را محترم شمارید. اولاد على علیه السلام خاموش نشسته و در حالی که غم و اندوه گلوى آنها را فشار میداد به سخنان دلپذیر و جان پرور آن حضرت گوش میدادند، تا این قسمت از وصیت على علیه السلام درس اخلاق و تربیت بود که عمل بدان هر فردى را به حد نهائى کمال میرساند آن حضرت این قسمت از وصیت خود را با جمله لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظیم به پایان رسانید و آنگاه از هوش رفت و پس از لحظهاى چشمان خدابین خود را نیمه باز کرد و فرمود: اى حسن سخنى چند هم با تو دارم، امشب آخرین شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خود غسل بده و کفن بپوشان و خودت مباشر اعمال کفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاریکى شب دور از شهر کوفه جنازه مرا در محلى گمنام به خاک سپار تا کسى از آن آگاه نشود.
عموم بنىهاشم مخصوصا خاندان علوى در عین خاموشى گریه میکردند و قطرات اشگ از چشمان آنها بر گونههایشان فرو میغلطید، حسن علیه السلام که از همه نزدیکتر نشسته بود از کثرت تأثر و اندوه، امام علیه السلام را متوجه حزن و اندوه خود نمود على علیه السلام فرمود اى پسرم صابر و شکیبا باش و تو و برادرانت را در این موقع حساس به صبر و بردبارى توصیه میکنم.
سپس فرمود از محمد هم مواظب باشید او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او را دوست دارم.
على علیه السلام مجددا از هوش رفت و پس از لحظهاى تکانى خورد و به حسین علیه السلام فرمود پسرم زندگى تو هم ماجرائى خواهد داشت فقط صابر و شکیبا باش که ان الله یحب الصابرین .
آخرین لحظات مولا
در این هنگام على علیه السلام در سکرات موت بود و پس از لحظاتى چشمان مبارکش بآهستگى فرو خفت و در آخرین نفس فرمود:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
پس از اداى شهادتین آن لبهاى نیمه باز و نازنین به هم بسته شد و طایر روحش به اوج ملکوت اعلا پرواز نمود و بدین ترتیب دوران زندگى مردى که در تمام مدت عمر جز حق و حقیقت هدفى نداشت به پایان رسید. (1)
هنگام شهادت سن شریف على علیه السلام 63 سال و مدت امامتش نزدیک سى سال و دوران خلافت ظاهریش نیز در حدود پنج سال بود. امام حسن علیه السلام به اتفاق حسین علیه السلام و چند تن دیگر به تجهیز او پرداخته و پس از انجام تشریفات مذهبى جسد آن حضرت را در پشت کوفه در غرى که امروز به نجف معروف است دفن کردند و همچنان که خود حضرت امیر علیه السلام سفارش کرده بود براى این که دشمنان وى از بنى امیه و خوارج جسد آن جناب را از قبر خارج نسازند و بدان اهانت و جسارت ننمایند محل قبر را با زمین یکسان نمودند که معلوم نباشد و قبر على علیه السلام تا زمان حضرت صادق علیه السلام از انظار پوشیده و مخفى بود و موقعی که منصور دوانقى دومین خلیفه عباسى آن حضرت را از مدینه به عراق خواست هنگام رسیدن به کوفه به زیارت مرقد مطهر حضرت امیر علیه السلام رفته و محل آن را مشخص نمود.
آشکار شدن قبر مخفی حضرت علی علیه السلام
در مورد پیدایش قبر على علیه السلام شیخ مفید هم روایتى نقل میکند که عبدالله بن حازم گفت روزى با هارون الرشید براى شکار از کوفه بیرون رفتیم و در پشت کوفه به غریین رسیدیم، در آنجا آهوانى را دیدیم و براى شکار آنها سگهاى شکارى و بازها را به سوى آنها رها نمودیم،آنها ساعتى دنبال آهوان دویدند اما نتوانستند کارى بکنند و آهوان به تپهاى که در آنجا بود پناه برده و بالاى آن ایستادند و ما دیدیم که بازها به کنار تپه فرود آمدند و سگها نیز برگشتند، هارون از این حادثه تعجب کرد و چون آهوان از تپه فرود آمدند دوباره بازها به سوى آنها پرواز کرده و سگها هم به طرف آنها دویدند آهوان مجددا به فراز تپه رفته و بازها و سگها نیز باز گشتند و این واقعه سه بار تکرار شد! هارون گفت زود بروید و هر که را در این حوالى پیدا کردید نزد من آورید، و ما رفتیم و پیرمردى از قبیله بنىاسد را پیدا کردیم و او را نزد هارون آوردیم، هارون گفت اى شیخ مرا خبر ده که این تپه چیست؟ آن مرد گفت اگر امانم دهى ترا از آن آگاه سازم! هارون گفت من با خدا عهد میکنم که ترا از مکانت بیرون نکنم و به تو آزار نرسانم. شیخ گفت پدرم از پدرانش به من خبر داده است که قبر على بن ابیطالب در این تپه است و خداى تعالى آن را حرم امن قرار داده است چیزى آنجا پناهنده نشود جز این که ایمن گردد!
هارون که این را شنید پیاده شد و آبى خواست و وضوء گرفت و نزد آن تپه نماز خواند و خود را به خاک آن مالید و گریست و سپس (به کوفه) برگشتیم.(6)
در مورد مرقد مطهر حضرت امیر علیه السلام حکایتى آمده است که نقل آن در اینجا خالى از لطف نیست:
سلطان سلیمان که از سلاطین آل عثمان و احداث کننده نهر حسینیه از شط فرات بود چون به کربلاى معلى میآمد به زیارت امیرالمؤمنین مشرف میشد، در نجف نزدیکى بارگاه شریف علوى از اسب پیاده شد و قصد نمود که محض احترام و تجلیل تا قبه منوره پیاده رود.
قاضى عسکر که مفتى جماعت هم بوده در این سفر همراه سلطان بود، چون از اراده سلطان با خبر گشت با حالت غضب به حضور سلطان آمد و گفت تو سلطان زنده هستى و على بن ابیطالب مرده است تو چگونه از جهت درک زیارت او پیاده رفتن را عزم نمودهاى؟ (قاضى ناصبى بود و نسبت به حضرت شاه ولایت عناد و عداوت داشت) در این خصوص قاضى با سلطان مکالماتى نمود تا این که گفت اگر سلطان در گفته من که پیاده رفتن تا قبه منوره موجب کسر شأن و جلال سلطان است تردیدى دارد به قرآن شریف تفأل جوید تا حقیقت امر مکشوف گردد، سلطان سخن او را پذیرفت و قرآن مجید را در دست گرفته و تفال آن را باز نمود و این آیه در اول صفحه ظاهر بود: فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوى. سلطان رو به قاضى نمود و گفت سخن تو برهنگى پاى ما را مزید بر پیاده رفتن نمود پس کفشهاى خود را هم درآورده با پاى برهنه از نجف تا به روضه منوره راه را طى نمود به طوری که پایش در اثر ریگها زخم شده بود. پس از فراغت از زیارت، آن قاضى عنود پیش سلطان آمد و گفت در این شهر قبر یکى از مروجین رافضىها است خوبست که قبر او را نبش نموده و به سوختن استخوانهاى پوسیده او حکم فرمائى!!
سلطان گفت نام آن عالم چیست؟ قاضى پاسخ داد نامش محمدبن حسن طوسى است.
سلطان گفت این مرد مرده است و خداوند هر چه را که آن عالم مستحق باشد از ثواب و عقاب به او میرساند قاضى در نبش قبر مرحوم شیخ طوسى مکالمه زیادى با سلطان نمود بالاخره سلطان دستور داد هیزم زیادى در خارج نجف جمع کردند و آنها را آتش زدند آنگاه فرمان داد خود قاضى را در میان آتش انداختند و خداوند تبارک و تعالى آن ملعون را در آتش دنیوى قبل از آتش اخروى معذب گردانید. (7)
همچنین صاحب منتخب التواریخ از کتاب انوار العلویه نقل میکند که وقتى نادرشاه گنبد حرم حضرت امیر علیه السلام را تذهیب نمود از وى پرسیدند که بالاى قبه مقدسه چه نقش کنیم؟ نادر فورا گفت: یدالله فوق ایدیهم. فرداى آن روز وزیر نادر میرزا مهدیخان گفت نادر سواد ندارد و این کلام به دلش الهام شده است اگر قبول ندارید بروید مجددا سؤال کنید لذا آمدند و پرسیدند که در فوق قبه مقدسه چه فرمودید نقش کنیم؟ گفت همان سخن که دیروز گفتم (8) !
بارى حسنین علیهماالسلام و همراهان پس از دفن جنازه على علیه السلام به کوفه برگشتند و ابن ملجم نیز همان روز (21 رمضان) به ضرب شمشیر امام حسن علیه السلام مقتول و راه جهنم را در پیش گرفت.
پىنوشتها:
(1) طبیب بایستى به معاویه میگفت تو که چند لحظه تحمل یک قطعه آهن سرخ شده را ندارى پس در نتیجه طغیان و ریختن این همه خون مردم چگونه براى همیشه تحمل آتش سوزان دوزخ را خواهى نمود؟ این نیست جز این که تو به روز جزا ایمان نیاوردهاى! مؤلف.
(2) بنا به روایت شیخ مفید ابن ملجم و همراهانش در داخل مسجد نزدیک در ورودى کمین کرده و به محض ورود على علیه السلام شمشیرهاى خود را غفلة بر آن حضرت فرود آوردند شمشیر شبیب به طاق مسجد گرفت ولى شمشیر عبدالرحمن به فرق مبارک وى اصابت نمود.
(3) سوره مبارکه طه آیه 55 .
(4) نهج البلاغه .
(5) مقاتل الطالبیین ارشاد مفید/ اعلام الورى/ کشف الغمه/ بحار الانوار جلد 42/ اثبات الوصیه مسعودى.
(6) ارشاد مفید جلد 1 باب 1 فصل 6 حدیث 4 .
(7) کتاب رنگارنگ جلد 1.
(8) منتخب التواریخ، ص 142.
نقل ازhttp://golezahra.mihanblog.com/post/270
بنام خدا
حاج همّت همیشه مسائل شرعی را رعایت می کرد. یکی از همین مسائل، اطاعت از دستور فرماندهان رده بالاتر بود؛ حتی اگر انجام این دستورها سخت و گاهی ناممکن به نظر می رسید. در جریان عملیات خیبر، موانع دشمن در قسمت پل طلائیه ـ که قرار بود لشگر عملیات کند ـ خیلی زیاد بود. نیروهای ما ابتدا پس از میدان مین، باید از یک کانال آب ـ( به عمق دو متر و نیم و پهنای پنجاه متر) می گذشتند. بعد، سنگرهای کمین دشمن و سیم خاردار بود. افزون بر اینها برجکهایی وجود داشت که در هر کدام، یک مسلسل دوشکا و تعدادی از افراد دشمن بودند. تازه بعد از همه اینها به خط اصلی دشمن می رسیدیم. گذشتن از همه این موانع، کار خیلی سختی بود؛ ولی چارهای نبود؛ باید این قسمت را آزاد می کردیم تا بتوانیم جزیره های مجنون را (که وسط نیروهای ما فتح شده بود؛ ولی راه زمینی نداشت) حفظ کنیم. به خاطر اهمیت کار، حاج همّت به خط مقدّم جبهه و به نقطه رهایی رفته بود. فرماندهان قرارگاه ایشان را احضار کرده بودند و چون ایشان در قرارگاه نبود، نامه ای به دست من دادند تا در خط به ایشان برسانم. با زحمت زیاد، خود را به ایشان رساندم و نامه را به دستش دادم. نامه را گرفت و با یک چراغ قوه، پشت جیپ رفت و مخفیانه نامه را باز کرد و خواند. بعد که برگشت گفت: «فلانی، دستور شرعی داده اند که باید نیروها هر جور شده از کانال آب رد شوند. باید حتماً امشب عملیات کنیم، اگر چه کار سختی است! حتی اگر شده از روی من هم رد شوند، باید امشب بچّهها بروند و کانال را بگیرند؛ چون امر،امر فرماندهی است و امر فرماندهی، امر امام است.»
نقل از http://hemat.parsiblog.com/