شهید خرازی به روایت شهید آوینی
... وقتی از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می داده اند بگذری ، به « فرمانده » خواهی رسید ، به علمدار .
اورا از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت . چه می گویم چهره ریز نقش و خنده های دلنشینش نشانه ی بهتری است. مواظب باش ، آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی . اگر کسی او را نمی شناخت ، هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین (ع) رو به رو است .
ما اهل دنیا ، از فرمانده لشکر ، همان تصویری را داریم که در فیلم های سینمایی دیده ایم . اما فرمانده های سپاه اسلام ، امروز همه آن معیار ها را در هم ریخته اند.
حاج حسین را ببین ، او را از آستین خالی دست راستش بشناس . جوانی خوشرو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاکید کرده اند: شجاعت و تدبیر .
حضور حاج حسین در نزدیکی خط مقدم درگیری، بسیار شگفت انگیز بود . اما می دانستیم او کسی نیست که بیهوده دل به دریا بزند. عالم محضر خداست و حاج حسین کسی نبود که لحظه ای از این حضور ، غفلت داشته باشد . اخذ تدبیر درست ، مستلزم دسترسی به اطلاعات درست است. وقتی خبردار شدیم که دشمن با تمام نیرو ، اقدام به پاتک کرده ، سرّ وجود او را در خط مقدم دریافتیم.
شهید سید مرتضی آوینی _گنجنه آسمانی ، ص 165
بسم الله الرحمن الرحیم
..
یکبار با حاج احمد متوسلیان، حاج همت و نصرالله کاشانی به منطقه میرفتیم. توی راه، همه جا با هم شوخی میکردیم و میخندیدیم. یکی از بحثهایی که پیش آمد و هرکس به شوخی نظری میداد، بحث «اسارت» بود.
حاج احمد گفت: «من اگر اسیر بشوم، راحت میگویم که فرمانده تیپ بودم.»
حاج همت گفت: «نه، من نمیگویم. برای این که آنوقت اطلاعات میگیرند. برای این که رد گم کنم، میگویم نیروی عادی بودهام.»
کاشانی، در حالی که به حاج احمد اشاره میکرد، گفت: «من میگویم توی راه ایستاده بودم، این آقا ما را برداشت آورد اینجا. من اصلاً نمیدانم این آقا کیست و برای چه ما را به اینجا آورده!»
* امیر رزاقزاده
نوشته شده توسط گردان وبلاگی کمیل
بسم الله الرحمن الرحیم
ای خدا من! باید از نظر علم از همه برتر باشم.مبادا دشمنان مرا از این راه طعنه زنند.
باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه می کنند و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم خاک پای من هم نخواهند شد.
باید همه ی آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم.و آنگاه خودم خاضعترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم و...
من باید بیشتر کار کنم از هوا و هوس بپرهیزم قوای خود را بیشتر متمرکز کنم و از تو نیز ای خدای بزرگ می خواهم که مرا بیشتر کمک کنی.
آنچه می خواهم آنچیزی است که تو دستور داده ای و می دانم که عزت ذلت به دست توست.و می دانی که بی تو هیچم.
شهید دکتر مصطفی چمران